کوچه های باران خورده

ساخت وبلاگ
هرصبح تمام توانمو میزارم که به تنهایی از این دنیای وحشتناک این روزها نترسمدنیایی که هر ثانیه اش خبائث و شیاطین در لباسهاییموجه بودنشان رو به رخ میکشن...کاش توان بیاورم برای قدم زدندر روزهای بهتر...کاش خدا هم میدید کاش خدا هم کاری کندو به چند آیه و سخنی که قرنها پیش گفته اکتفا نکندما این روزها به خدای مهربانتری نیاز داریمخدایی که همه را به یک چشم نبیندخدایی که نه از روی رافت بلکه از روی عدالت حکم کندخدایی که خود حکم کندو خود هم اجرا کند نه اشرف مخلوقاتش!! نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: بیست و سوم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 18:3 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 25 آبان 1401 ساعت: 2:08

اگر قلب؛

شعور فکر کردن داشت

به احترام آنچه

می بیند ...

می شنود ...

و درد می کشد

می ایستاد .


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: بیست و یکم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 7:15

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 22 آبان 1401 ساعت: 20:20

خدابیامرزه مادربزرگ رو میگفت:بعضی خنده ها -دردخنده _ هستن !!تازه بعد سالها دارم می فهمم دردخنده یعنی چی!این روزها تمام لحظه هامون پرشده از دردخنده اگه یکبار خنده ای گوشه لبمون بشینه خنده هایی هستن که خروار خروار زهر پشتش نشسته ... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: پانزدهم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 7:14 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت: 14:49

اینان تفاله پس افتاده ی نطفه ی کدام شیطانن عالی جناب !! این شبهایی که ضجه و بی پناهی پدر و مادارن داغدار که فریادهایشان به آسمان میرسد، همان آسمانی که میگفتند خدا هست و فریادرسی نیست، وقت خواب با همان خدایی که میگویند زمانی بود!! زیر لب سخن به گله و شکایت میگذارم و از او میخواهم که اگر وعده ی که داده و یقین دارد که از رگ گردن به ما نزدیکتر است زحمت بیدار شدن و دیدن مکررات هر روزه را برایم به خودش ندهد.درد به تمام سلولهای وجودم رخنه کرده و سکوت از روی درماندگی راه گلویم را بسته به اینکه می بینم و یقین دارم که چه ظلمی به این مرز و بوم رفته و کاری جز حسرت و نگرانی و شنیدن فریادهای مادری که جوانش جلوی چشمم پرپر شد و چه ناجوانمردانه بر سرش ایستادند تا جان دهد !!به خودم میگویم مگر میشود در بدن این اهریمنان خدا نفس دمیده باشه؛ اینان تفاله ی پس افتاده نطفه کدام نسل شیطانن که اینگونه کمر به بریدن گلوی خسته جوانان، خفه کردن شیون و ضجه های پدران و مادرانمان بسته اند !!؟؟///عالی جناب نیستی!!!به خودت قسم که نیستی ...!!! نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: شانزدهم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 7:11 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت: 14:49

باران شوق خواهد بارید... به اشتیاق گل و آغوش و بوسه آمده بودیم به اشتیاق باران مهربانیبه اشتیاق تمام شدن این همه تنهایی...گلوله می بارد؛ از آسمان سیاه روزگاردشنه ها خونی از تن رنجورمان ...کجاست مهربانی ها !!کجاست گوشه دنج روزگار که لحظه ای بیاسائیم !!///این روزها هم میگذرد بانو...باران می بارد بر سرمان و کاش تنها گلوله باران شهرمان گلوله برف شادی باشدو تمام عشقی که سالهاست منتظرشان بودیم که بی ترس و واهمه دست در دست همدر کوچه های بارانی شهر جار بزنیم ...وکاش گلوله باران بعدی شهرمان گلوله های برف باشد که بر سرمان فرود می آید...کاش... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: یازدهم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 8:17 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1401 ساعت: 17:59

این پائیز
نه شعر میخواهد
نه باران میخواهد
نه آ...
این پائیز
کمی شعور میخواهد
کمی جان...
تا پاییزهای نیامده را
عاشقانه در باد و باران
عاشقانه تر زندگی کنیم...


نويسنده :حمید عسکری اطاقوری

تاريخ: سوم آبان ۱۴۰۱ ساعت: 9:6

کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 4 آبان 1401 ساعت: 13:54